220 . آمدی ، دوباره زنده شدم ..

ساخت وبلاگ

بود . درست نفس به نفسمـ . یه غافلگیری که این ـروزا بیشتر از هرچیز میخواستمش ❤ من پـُر شدمـ از تشکر و خواهش .. دستاش که تا وقتی تو دستامـ بود بهمـ آرامش میداد و سعی میکردمـ همه حسای ِ بد دنیا ازمـ دور بشن .. اما ماه ها دلتنگی توی ِ یه ساعت خلاصه نشد .. فکر زود رفتنت به هممـ میریخت ..

* خدایا ؛ ممنون که اون لحظه وقتی داشتمـ بهت میگفتمـ "یعنی میشه الآن بیاد ، زنگ بزنه بگه بدو بیا" لبخندت به سمتمـ کشدار تــر شد و واسمون از اون بالاها خوشحالی آوردی. حکمتت ـو شکر . مهربونیت ـو شکر . صبرت ـو شکر . شـُکـــر ..

* مرد روزای ِ همیشمـ ؛ ممنــــون

* من ، دخترک ِ احساساتیت ، که هنوز ۵ دقیقه از رفتنت نگذشته میزنمـ زیر گریه ..

* قدر باهمـ بودناتون رو بدونین . دلتنگی های ِ اجباری آدمو کوچولو میکنه !

* همش حواسمـ یه گوشه ی ِ بغلش بود ...

217 . از بیهوده ـترین روزها .....
ما را در سایت 217 . از بیهوده ـترین روزها .. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4deltangihaye-ati-708 بازدید : 72 تاريخ : پنجشنبه 6 آبان 1395 ساعت: 15:40