251 . جز خدایت ...

ساخت وبلاگ

امشب دلم بدجور شکست .. شکست و نتیجش شد اشکای یواشکی تو حموم .. شد بغضایی که به زور قورت میدادم تا مبادا چشمام قرمز بشه و همه حالمو بفهمن .. نزاشتم بفهمن این همه دارم جون میکنم و با چه بچه بازی هایی دارم امتحان میشم ..
شدم عاطفه ی ۸ سال ِ پیش .. پنهونی و از دور میرم می بینمش .. چیزی نمیگم به نگاهی بسنده میکنم و برمیگردم .. تو مسیر سرمو میچسبونم به شیشه ی اتوبوس و زار میزنم .. مثل همون ۸ سالِ پیش هرکی تو اتوبوس حالمو می پرسه بدتر میشم و هق هق میکنم ..
منم دلم میخواد مثل خیلیا خوشبختیمو جار بزنم .. دلم میخواد روزامو زندگی کنم و با عشق نفس بکشم .. این روزا غم انگیزترین روزامه .. همه خوشحال ان .. به هرطرف سر میچرخونم یکی اونقدر تو خوشی ِ زندگیش غرقه که همون لحظه واسه درموندگی و بدحالی خودم گریم میگیره .. مثل ۸ سالِ پیش همه درگیر زندگی خودشون ان .. مثل ۸ سالِ پیش عاطفه تو این شهر تنهاست .. مثل ۸سال ِ پیش تنها همدمم خداست و اشکای نیمه شب .. مثل همون روزا کسی نگرانم نیست و بی کَسیم داره گوش عالم رو کر میکنه ..
میدونی .. ؟ اون لحظه ای که گفتی من خوشبخت ترینم چه فرقی با الآن داشتم .. ؟؟ شاداب بودم و سرحال .. از ذوق روی پاهام بند نبودم .. فضا واسه پر کشیدنم کم بود .. زیر چشمام سیاه نبود .. وزنم کم نشده بود .. آروم بودم خیلی آروم ..
این روزا این عشق با همون آتیش روز اول داره دلمو میسوزونه .. داره تا مغز استخونم گر میگیره و قلبمو تیکه پاره میکنه .. یه بار دیگه داره از نو تک تک روزا و لحظه هامو تو خودش میگیره .. و من دارم به ۸ سالِ دیگه این موقع فکر میکنم .. که تو ثابت ترین عضو این ۱۶ سال میشی و من .. حتما تا اون موقع چندباری مُردم و فقط تورو صدا زدم .....

* من آدم بی توجهی و کم محلی نیستم .. کی بودم که یاد گرفته باشم بشم .. ؟ من فقط توام ..
217 . از بیهوده ـترین روزها .....
ما را در سایت 217 . از بیهوده ـترین روزها .. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4deltangihaye-ati-708 بازدید : 97 تاريخ : شنبه 21 بهمن 1396 ساعت: 6:00